علیجان یاغی

ساخت وبلاگ

علیجان یاغی 
علیجان جوانی از ایل مهنی از تیره مجاز و مارزی بوده است. 
مادرش از طایفه جلالی و پدرش شفیعی بوده است و بعضی پدرش را سرحدی گفته اند .
علیجان جوانی رشید و نیرومند و در تیراندازی مهارت خوبی داشته است .
درگیری لفظی و اختلاف او با جعفر کلانتر از بزرگان ایل مهنی و مجاز که کلانتری ایل مهنی را برعهده داشت باعث گردید تا علیجان دستش به خون کلانتری که از قدرت و نفوذ زیادی در مرکز استان برخوردار بود  آلوده شود قتل جعفررضا کلانتر علیجان را فراری و یاغی دولت کرد .
علیجان بارها توسط نیروی های حکومتی مورد تعقیب و گریز قرار گرفت اما منطقه کوهستانی زورک دلفارد و آشنایی و تسلط کامل علیجان بر این منطقه و مهارت خاص بر تیراندازی و ساختن سنگرهای متعدد در کمین گاههای این کوهها که هنوز آثار این سنگرها بر قله کوهی که مشهور به میل علیجان در منطقه زورک دلفارد باقی مانده است باعث می‌گردید تا علیجان گیر نیروهای دولتی نیافتد و این امر باعث گردید تا حاکمان کرمان علیجان را یاغی بزرگی تلقی کنند و گزارش او را به مرکز کشور مخابره کردند این رویداد همزمان با روی کار امدن رضا شاه پهلوی به حکومت کشور بود و رضا شاه با یاغی ها برخورد شدید داشتند لذا دستور دادند هر طور شده علیجان را دستگیر کرده و به تهران بفرستند .
علیجان هم در همان مواقع پس از درگیری با نیروهای حکومتی به منطقه گور در ساردوئیه می رود و با دختری به نام رخساره آشنا می شود و با او ازدواج می کند و مدتی هم در گور می ماند اما دوباره به منطقه اش باز می‌گردد 
پس از مدتی دستور رضا شاه به مرکز کرمان می رسد و حاکم کرمان  فردی به نام وکیل نوروز را مأمور دستگیری علیجان می کند و همچنین از بلوچستان درخواست نیروی کمکی می کنند تا نیروهای بلوچ به یاری وکیل نوروز بشتابند .
وکیل نوروز تمام‌ مناطقی که علیجان در آنجا سنگر ساخته بود با  راهنمایی یکی از افراد محلی محاصره می کنند وقتی که علیجان متوجه می‌شود می‌بیند راه فراری وجود ندارد خودش را در شکاف گردو پنهان می کند درگیری مدتی میان نیروهای حکومتی با علیجان بطول می انجامد نیروهای محلی که همراه وکیل نوروز و نیروهای بلوچ بر علیه علیجان به جنگ آمده بودند به بلوچ ها می گویند که علیجان مهره مار دارد و هر آنچه تیر بزنید تیری بر او کار نمی کند 
چون بلوچ ها از این  موضوع  مطلع می شوند با نجس کردن گلوله‌ها و تیراندازی بطرف علیجان  علیجان تیر می خورد و کشته می‌شود بلوچ ها سر علیجان را از تنش جدا می کنند و به همراه زن و فرزندش بسوی کرمان می برند و از آنجا به تهران و پیش رضا شاه می فرستند
پس از اینکه چهره جوان او را رضا شاه می بیند به غضب می رود و می گوید نمی باید این جوان را می کشتید باید او را زنده دستگیرش می کردید  اما به زن و فرزند علیجان رحم می کند و دستور می دهد به آنها سرپناه داده شود و مورد سرپرستی او قرار گیرند و از آن پس در تهران ساکن می شوند.
در مورد علیجان و نحوه یاغی شدن تا کشته شدنش روایت های متعددی گفته شده است بعضی از روایت ها بصورت شعر و دوبیتی گفته شده‌اند و عده ای هم کار علیجان را مورد  انتقاد قرار داده‌اند عمل او از قتل جعفر رضا کلانتر را کاری منفور و زشت می دانند و این کار او را بزرگترین ضربه به موقعیت ایل مهنی و خصوصا تیره مجاز زده تا جایی که کلانتری بعد از تیره مجاز به تیره بهرآسمانی منتقل شد و نفوذ مهنیان در استان رو به افول گذاشت چون جعفررضا که او را بلبل مهنی هم می‌گفتند مردی مقتدر فهیم و در سخنوری بی رقیب بود گر چه نام علیجان و اشعار او ماندگار گردیده اما عمل انجام شده او را باید یک مصیبت و ندانمکاری بزرگ دانست که بر ایل مهنی تاثیر بزرگی گذاشت

اشعاری که روایت داستان علیجان یاغی را با دوبیتی و شعر در بین اهالی ایل مهنی و منطقه دلفارد و ساردوئیه  از دوران پهلوی  روایت می کند که نمونه ای از آن بدین شرح می باشد

سر کوه بلن آتش الو شد      علیجان کشته شد ، مالش چپو شد
علیجان چادر رخساره بردوش          غم دنیا علیجان کرد فراموش  

  (سه تیرو) بشکنی ،کاری نکردی      تنه ی گردو ، وفاداری نکردی

    زدن تیری و سوراخت نمودن       برای جون من کاری نکردی  

   علیجان یاغی، کی می دهه دست    به گوه های گور سرمنزلش هست

  از اون روزی که رخساره زنت شد    وکیل نوروز به قصد کشتنت شد  

 علیجان شیر بود میرزا دلاور        به وقت مردنش نومد براور      
علیجانم تو بودی قوچ جنگی       کمر بستی نشستی پشت سنگی 
علیجانم تو بودی برگ ریحون      سرت با کاکلت بردن به تهرون  

  علیجانم تو بودی برگ ریحون         تگ زلف تو را بردن به تهرون     
تگ زلف تو را کردن تماشا           همون ساعت غضب رفته رضاشا 
سرت با گردنت بردن تماشا           سه ساعت در غضب رفته رضاشا    
به پای بید شیرینی علیجان        چنال سایه سنگینی علیجان 
زنت با دخترت بردن اسیری
مگر کوری نمی بینی علیجان 
سرکوه بلند جفت ستاره
علیجان کشته شد بیست و دو ساله
قطالش وا کنین زخمش ببندین 
جگر پر خونه و دل پاره پاره 
خودم مست و کرند مست و سه تیرمست 
وکیل نوروز به قصد کشتنم هست
بسازم سنگری بالین دلفارد 
کنم جنگ تا نفس در قالبم هست
به میرزایم بگو نامهربونم 
دم رفتن بکن تقاص خونم 
ببسته خاک عالم بر سر من
علی افغون خونخوار سوخته جونم
دم دهنه ی زورک دیتی بلن شد 
صدای ناله شیری بلن شد 
صدای تپ تپ سازه علیجان 
صفربگ چنگ ناره ، ای علیجان

پیام تسلیت بمناسبت درگذشت مادر شهید اسماعیل مسلمی مهنی...
ما را در سایت پیام تسلیت بمناسبت درگذشت مادر شهید اسماعیل مسلمی مهنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sahchashmah بازدید : 153 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 1:47